نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز
زجمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر یکدل و یکرنگ هستند
ولی آندم که تا شعرم را شنیدن
به رویم همچون گلی زیبا شگفتن
ولی آندم که در خلوت نشستند
به دامنم دو صد پیرایه بستن
:: برچسبها:
فرخزاد ,
:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0