نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 نمی دانم چه می خواهم خدایا 

به دنبال چه می گردم شب و روز 

چه می جوید نگاه خسته من

چرا افسرده است این قلب پرسوز

زجمع آشنایان می گریزم 

به کنجی می خزم آرام و خاموش

گریزانم از این مردم که با من 

به ظاهر یکدل و یکرنگ هستند 

ولی آندم که تا شعرم را شنیدن

به رویم همچون گلی زیبا شگفتن  

ولی آندم که در خلوت نشستند

به دامنم دو صد پیرایه بستن

 



:: برچسب‌ها: فرخزاد ,
:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 10 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 نمی دانم چه می خواهم خدایا 

به دنبال چه می گردم شب و روز 

چه می جوید نگاه خسته من

چرا افسرده است این قلب پرسوز

زجمع آشنایان می گریزم 

به کنجی می خزم آرام و خاموش

گریزانم از این مردم که با من 

به ظاهر یکدل و یکرنگ هستند 

از این مردم که تا شعرم شنیدن

به رویم همچون گلی زیبا شگفتن  

ولی آندم که در خلوت نشستند

به دامنم دو صد پیرایه بستن

 



:: برچسب‌ها: فرخزاد ,
:: بازدید از این مطلب : 46
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 10 فروردين 1397 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 46 صفحه بعد