نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار ،

که دریایی از نا امیدی است

دلت را به خدا بسپار که دریایی

از  امید است و رحمت...

 



:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

یه پروانه را با دستات می گیری


بعدش می خوای ببینی زنده هست؟



انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه



محکم بگیری....می میره


دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست


 


:: بازدید از این مطلب : 52
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

قاصدک

برو

که تو را منتظرند...



:: بازدید از این مطلب : 56
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 گرگها خوب بدانند در این ایل غریب

گر پدر رفت، تفنگ پدری هست هنوز

 

گرچه نیکان همگی بار سفر بربستند 

 

شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز
 

 

گر امام شهدا نیست کنون در برمان 

 

خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز . . .
 

 

لبیکـــــــ یا خامنه ای

 

لبیکـــــــ یا حسین است...
 

 

هستــم بر آن عهــدی که بستــــــــم....
 



:: بازدید از این مطلب : 57
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 خاطره‌ای زیبا از کتاب "چی شد چادری شدم؟

معصومه دوست بسیار خوب و ساده‌ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت، بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی‌داد. 
فصل امتحانات بود ناگهان معصومه را دیدم که با رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد ... از او سوال کردم چه اتفاقی افتاده؟
گفت الان که از میدان شهدا به سمت مدرسه می‌آمدم تشییع جنازه‌ی یک شهید بود من هم چند قدمی خواستم در تشییع جنازه‌ی شهید شرکت کنم، ناگهان آقایی از میان جمعیت بیرون آمد و گفت: خواهرم چرا حجابت را رعایت نمی‌کنی اینها به خاطر ما و آسایش ما و دین ما مثل گل پرپر شده‌اند چرا این طور در خیابان ظاهر می‌شوید؟ خلاصه معصومه خیلی تحت تاثیر آن آقا قرار گرفته بود
امتحانات خرداد ماه گذشت در تابستان هم خبری از هم نداشتیم؛ مهرماه در حیاط مدرسه منتظر آمدن دوستانم بودم که ناگهان دیدم معصومه با یک چادر مشکی و حجاب کامل وارد مدرسه شد، از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم او را در آغوش گرفتم و به خاطر حجابش به او تبریک گفتم و پرسیدم: چه شد هرچه ما گفتیم تو چادر نپوشیدی حالا چه اتفاقی افتاده؟
بعد از ساعتی که کنار هم بودیم بالاخره معصومه در مورد دلیل چادری شدنش صحبت کرد: یادته اون روز که امتحان داشتیم گفتم آقایی به من تذکر داد برای حجابم؟
گفتم: بله
ادامه داد: تابستان یک روز رفته بودم مزار شهدا، همین طور که بین قبور شهدا قدم می‌زدم چشمم به عکس همان آقا افتاد که در ردیف اول قطعه‌ی سوم در قبری ارام خفته بود و به خیل شهدا پیوسته بود گویا آن لحظه تمام وجودم را به آتش کشیدند و شرمنده تمام شهدا شدم و تصمیم گرفتم به حرمت شهدا چادر بپوشم و محافظ حجابم باشم. 
مشتاقانه منتظر پنج شنبه و رفتن به میعادگاه بچه‌های حزب الله، مزار شهدا بودم تا با معصومه به آنجا رفتیم؛ نورانیت آن شهید آن‌قدر ما را مجذوب کرد که ساعت‌ها کنار مزارش نشستیم و با او حرف زدیم. 
سالها از آن ماجرا می‌گذرد و هنوز هر هفته که برای زیارت اهل قبور می‌رویم خاطره شهید محمد نوربهشت ما را به کنار مزارش می‌کشاند و به یاد آن روزها اشکمان را جاری می‌کند.
خواهر این شهید که سال‌ها بعد با ایشان همکار شدم می‌گفت از این خاطره‌ها از زندگی محمد برای ما زیاد نقل میکنند. 



:: برچسب‌ها: حجاب ,
:: بازدید از این مطلب : 51
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

 فلسفه نماز و تحلیل رازهای آن با زبان هنر،در معرض دید همگان باید قرار گیرد تا

هر كس به قدر ظرفیت خود از آن متمتع گردد.         "مقام معظم رهبری"

نیت

نیت هر نماز چیه ؟                                  یعنی شما خوب بدا نی

در بین این چند تا نماز                            كدام نماز را می خوا نی

نماز صبح یا ظهر وعصر؟                        نماز مغرب یا عشا ست؟

شكسته است یا كامل است؟                نماز اصلی یا قضا ست ؟

نیت هر نماز چیه؟                               یعنی شما خوب بدا نی

برای چه برای كه                                  نماز خود را می خوا نی

نماز وهر عبادتی                                فقط به خاطر خدا ست

اگر خدایی نباشد                                بازی وشوخی وریا ست

خدائی خوب ومهربان!                         این دل من سرای تو ست

عبادت ونماز من                                دسته گلی برای تو ست

 



:: برچسب‌ها: احکام به زبان شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 53
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

وضــــــو

كودك خوب وخنده رو                     بیا جلو كنار من 

 

رسیده نوبت وضو                        نگاه بكن به كار من

 

اول با مشت دست راست              آب رابریز بالای رو

 

تمام صورتت را خوب                    از بالا تا پایین بشو   

 

حالا با مشت دست چپ             آب رو آرنج راست بریز

 

تا نوك انگشت های آن              دست رابكش خوب وتمیز

 

حالا با مشت دست راست          آب رو آرنج چپ بریز

 

تا نوك انگشت های آن           دست را بكش خوب و تمیز

http://namaz.namaz.ir

 



:: برچسب‌ها: احکام کودکانه به زبان شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 51
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره
امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد؟

در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبناالله و نعم‌الوکیل» پناه نمی‌برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر یادشده فرمود: پس (آن‌کسانی‌که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آن‌ها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زائد بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچ‌گونه بدی به آنان نرسید. و در شگفتم برای کسی‌که اندوهگین است، چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من‌الظالمین» پناه نمی‌برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده) از اندوه نجات دادیم و همین‌گونه مؤمنین را نجات می‌بخشیم .

و در شگفتم برای کسی‌که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «أفوض امری الی‌الله ان‌الله بصیر بالعباد» پناه نمی‌برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یادشده) از شرّ و مکر فرعونیان مصون داشت .

و در شگفتم برای کسی‌که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست، چگونه به ذکر «ما شاءالله لا قوّة الا بالله» پناه نمی‌برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل بعد از ذکر یادشده (از زبان مردی که فاقد نعمت‌های دنیوی بود، خطاب به مردی که از آن نعمت‌ها بهره‌مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می‌دانی، پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد... .               

 من لا یحضره‌الفقیه/4/392


:: برچسب‌ها: , , , , ,
:: بازدید از این مطلب : 57
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

  • حسین_جان ... مهدی ام مهدی خسته !
    دلم از بی وفایی ها شکسته ..
    حسین جان ... مانده ام تنهای تنها !
 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

مهدی ام مهدی خسته

دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

مانده ام تنهای تنها

شده کرب و بلایم کوه و صحرا

 

حسین جان

کاش من جای تو بودم

چو یارانت بُدم گِرد وجودت

 

شما گفتی ولی آنها نرفتند

مرا یاران همه ، یک یک برفتند

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

سال ها در انتظارم

هنوز حسرت به یاران تو دارم

 

حسین جان

انتقام نگرفته ام من

به جای امّتم شرمنده ام من

 

حسین جان

قطعه قطعه جسم اکبر(ع)

سر افتاده ی علی اصغر(ع)

 

دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)

کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)

 

صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)

فرار کودکان در دشت وصحرا

 

همه منزل به منزل در اسارت

چنان که شد به آل تو جسارت ...

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده

بود هر صبح و شام در پیش دیده

 

ز قلبم میزند بیرون شراره

چه کاری سخت تر از انتظاره

 

حسین جان

از شما شرمنده هستم

گناه امّتم بسته دو دستم

 

چه قدر دیگر بگویم من به امّت

دعا باشد کلید قفل غیبت ...

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان امّتم بر تو بگریند نمیدانند که خود با من چه کردند

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه کم آنکس که پرسیده زمن حال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه میداند کسی دارم چه احوال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دست و پای من زنجیر اعمال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

برای عمّه ام زینب میزنم پروبال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دل مانده هزار امید و آمال

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

توی کرب و بلای این زمونه

آدم قدر ابالفضل(ع) و نمی دونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

کسی وقت عمل باقی نمی مونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

چه قدر تیر گنه سویم روونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

ندارم زینبی حرفم رسونه

 

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

شما با آن مصیبت ها که دیدی

به امید ظهورم پر کشیدی

 

خدا داند چه قدر در انتظاری

ز خون باری چشمم بی قراری

 

حسین جان

کاش بودند عاشقانی

زبانی نه حقیقی یاورانی ...

 

گناهان را به اشک خود بشویند

ظهورم را بخواهند از خداوند

 

خدا اذن فرج میده به دعوت

برای انبیا اینگونه سنت

 

اگر شیعه وفا میکرد به بیعت

نبود تاخیر به روی عصرغیبت

 

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته ...



:: برچسب‌ها: مهدویت ,
:: بازدید از این مطلب : 201
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 31 خرداد 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند

هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
 
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز
 
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
 
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی.
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی
 
آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو


:: برچسب‌ها: اندرز ,
:: بازدید از این مطلب : 64
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 31 خرداد 1397 | نظرات ()