نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

مادر

ای مادرم چه پاکست

آغوش پر زمهرت

تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس

آغوش پر زنازت

گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست

آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو. گيتی

مادر مرا به ياد است

هر ناز و هر گپ تو

آن رنج هر شب تو

( منير سپاس بلخی



:: بازدید از این مطلب : 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

 دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را

یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را

هم وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را

من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را

رفتم که به کوی پدر و مسکن مألوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را

گفتم به سرِ راهِ همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را

گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را

کانون پدر جویم و گهواره ی مادر
کانِ گهرم یابم و مهد هنرم را

تا قصّه ی رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را

با یاد طفولیّت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را

پیچیدم از آن کوچه ی مأنوس که در کام
باز آورد آن لذّت شیر و شکرم را

افسوس که کانون پدر نيز فروکشت
از آتش دل باقي برق و شررم را

چون بقعه اموات فضايي همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را

درها همه بسته است و برخ گردنشسته
يعني نزني در که نيابي اثرم را

در گرد و غبار سر آن کوي نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را

مهدي که نه پاس پدرم داشته زين پيش
کي پاس مرا دارد و زين پس پسرم را

اي داد که از آن همه يار و سر وهمسر
يک در نگشايد که بپرسد خبرم را

يک بچه همسايه نديدم به سرکوي
 تا شرح دهم قصه سير و سفرم را

اشکم برخ از ديده روان بودوليکن
پنهان که نبيند پسرم چشم ترم را

ميخواستم اين شيب و شبابم بستانند
 طفليم دهند و سر پر شور و شرم را

چشم خردم را ببرند و به من آرند
 چشم صغرم را و نقوش و صورم را

کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
 ارواح گرفتند همه دور و برم را

گويي پي ديدار عزيزان بگشودند
 هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را

يکجا همه گمشدگان يافته بودم
 از جمله حبيب و رفقاي دگرم را

اين خنده وصلش بلب آن گريه هجران
اين يک سفرم پر سد و آن يک حضرم را

اين ورد شبم خواهد و ناليدن شبگير
وآن زمزمه صبح و دعاي سحرم را

تا خود به تقلا بدر خانه کشاندم
بستند به صد دايره راه گذرم را

يکباره قرار از کف من رفت ونهادم
بر سينه ديوار در خانه سرم را

صوت پدرم بود که مي گفت چه کردي؟
در غيبت من عاله در بدرم را

حرفم بزبان بود ولي سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را

في الجمله شدم ملتمس از در بدعايي
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را

اشکم بطواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را

نا گه پسرم گفت چه مي خواهي از اين در
گفتم پسرم بوي صفاي پدرم

 

 



:: بازدید از این مطلب : 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ….

پدرم ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ

ﮐﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺁﺭﺯﻭ ﺷﺪ.



:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

سال تحویل شد 

 

اما من هنوز ندارمت...

سال تحویل شد 

چشمهای گریون به سنگ قبرت خیره شد 

سال تحویل من جشن نداره 

سال تحویل من با یه سبزه روی سنگ قبرت چندتا قطره اشک رو سنگ قبرت 

سال تحویل شد بابایی

 

 



:: بازدید از این مطلب : 44
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

میگم مولای من :

بی سر وپا به سر شود

بی دل و جان به سر شود

بی تو به سر نمیشود

بی همگان به سر شود

بی من و ما به سر شود

بی تو به سر نمیشود

داغ تو دارد این دلم

جای دگر نمیشود

درد مرا دوا تویی

رنج مرا شفا تویی

تشنه ام و سقا تویی

بی تو به سر نمیشود

در دل و جان من تویی

جان و جهان من تویی

بی تو به سر نمیشود



:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

انرژی گرفتن از طریق نماز

 

انرژی گرفتن از طریق نماز شب



:: برچسب‌ها: نماز ,
:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

 

 

 

با بررسی چندین مورد مشخص شده است که نماز و دعا بر روی پایایی مغز و نحوه کارکرد آن تاثیر به سزایی دارد و همچنین مشخص شده است که تاثیراتی بر روی بدن می گذارد. در بین این تاثیرات، اثر تنظیمی خون در بعضی قسمت های مغز است

 



:: برچسب‌ها: آثار نماز ,
:: بازدید از این مطلب : 86
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

 

فکرم همه‌جا هست، ولی پیشِ خدا نیست            سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست

 

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟                   اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

 

از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران                  تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!

 

از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده                        از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

 

یک‌ ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است                  هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانی‌ست!

 

این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟               چندی‌ست که این حافظه در خدمتِ ما نیست

 

ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم                     محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست

 

بی‌دغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد                 تا فکر من از قسطِ عقب‌مانده جدا نیست

 

هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند                   گفتند که این بهرۀ بانکی‌ست، رِبا نیست!

 

از بس‌ که پیِ نیم‌ وَجَب نانِ حلالیم                     در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست

بَه بَه، چه نمازی‌ست! همین است که گویند         راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست



:: برچسب‌ها: شعر نماز ,
:: بازدید از این مطلب : 71
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 13 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره
هنگامی که حضرت نوح بر قوم خود نفرین کرد و عذاب جهانی فرا رسید و همه ی انسان ها و موجودات به جز آن ها که در کشتی نوح قرار گرفتند غرق و هلاکت شدند،ابلیس نزد نوح آمد و گفت:ای نوح،تو بر گردن من حق داری،ومن می خواهم به عنوان تشکر از تو،خدمتی که به من کردی،جبران نمایم.حضرت نوح فرمود:برای من ناگوار و بد است که تو بر گردن من حق داشته باشی،بگو بدانم آن حق چیست؟

ابلیس گفت:تو بر قوم خود نفرین کردی و خداوند همه ی آنها غرق کرد،اکنون من راحت شده ام؛زیرا تا چندین سال دیگر کسی وجود ندارد تا به زحمت بیفتم و او را گمراه نمایم.حضرت نوح فرمود:اکنون بگو بدانم که تو می خواهی با چه چیزی جبران کنی؟....

ابلیس گفت:مرا در سه مورد یاد کن؛بسیار در این سه مورد به انسان نزدیک هستم تا او را گمراه کنم:

1.هنگام خشم

2.هنگام داوری بین دو نفر

3.هنگامی که با زن نامحرمی خلوت کردی و شخص دیگری در آنجا نبود.

در این سه مورد،اگر لحظه ای از نفوذ من غافل باشی،گمراه خواهی شد!!!

منبع  : وبلاگ چشم به راه


:: برچسب‌ها: روایت ,
:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 اسفند 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شب های بی ستاره

گفتگوی شیطان چاق با شیطان لاغر

شیطان چاقی با شیطان لاغری ملاقات کرد و گفتگوی آن ها به صورت زیر انجام شد:

شیطان چاق: تو چرا این چنین لاغر و ضعیف شده ای؟

شیطان لاغر: من بر شخصی مسلط هستم(مأمور گمراه نمودن او می باشم)،ولی او در آغاز هر کاری،مانند خوردن،آشامیدن،آمیزش و... می گوید : بسم الله؛به نام خدا.))

از این رو از نفوذ در او و شرکت در کارهای او محروم می باشم،و همین موجب لاغری من شده است،ولی بگو بدانم تو چرا چاق هستی؟

شیطان چاق: چاقی من به خاطر آن است که شاد هستم؛زیرا بر یک شخص غافل و بی تفاوت مسلط می باشم که در هیچ کاری بسم الله نمی گوید؛هنگام ورود به خانه و هنگام خروج،هنگام خوردن،نوشیدن،آمیزش و... در هر کاری،آن چنان غافل و سرگرم است که اصلا به یاد خدا نیست.(1)

همان،ج 3،ص 338



:: برچسب‌ها: روایت ,
:: بازدید از این مطلب : 98
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 10 اسفند 1395 | نظرات ()