نی نگشته عاشق چشم طبیب
نی نگشته در دل شب مست می
شامگاهان تا سحر ناخورده می
نی نخورده طعنه از خویش و غریب
نی نخورده از همه عالم فریب
نی نخورده خنجر از دست رفیق
نی ندیده دست در دست رغیب
نی نخورده سیلی از این روزگار
نی نگشته با نگاهی بی قرار
نی ندیده سوز تا سازی کند
با خیالی ناز و طنازی کند
نی نیفتاده ز چشم دیگران
خم نگشته زیر ای بار گران
نی نگشته عاشق لبخند دوست
حس نکرده جوشش خون زیر پوست
نی نمی باشد رفیق روز وصل
نی بود دیر آشنای روز فصل
نی ندارد خانه در دلهای ما
بشکند دل سر کند سودای ما
نی ندارد جای در قاموس ما
نی نباشد هادی و فانوس ما
هرکه با نی سر کند رسوا شود
همدم و هم صحبت غمها شود
نی نموده عشق را بی آبرو
بشکند نی دل بگیرد جای او
سوز دل نی را جلاوت می دهد
آیه غم را تلاوت می دهد
دل شکست جانا خریدارش خداست
سوز او از ناله های نی جداست
نی نمی گوید کلامی حرف راست
عالم امکان غلام و عبد ماست
ما غلام و عبد عشقیم زان سبب
ناله های نی بود دور از ادب
سوریا دولت عشق آمد و شد وقت طرب
بلبل و گل همه بیتاب وتو در خوابی عجب